سال 1351، انتشارات فرانکلین (ناشر کتابهای درسی) از کاوه گلستان میخواهد که دورِ ایران بگردد و از دانشآموزان مناطق مختلف عکاسی کند تا تصویرها، پُلی باشد میان آنها که در تهران کتاب منتشر میکنند و آنها که در ایران کتابها را دست میگیرند و مشق میکنند.
حاصل کار همان سالها در مجموعهای با عنوان «توانا بود هر که دانا بود» در گالری سیحون به نمایش درمیآید؛ مجموعه درخشانی که کنایهها و اشارههای آشکار و پنهانِ گلستان سرتاسرش جاری است؛ از عنوان گرفته تا جزییات قابهای سیاه و سفیدی که زیبایی و گیرایی بصری را به محتوای گزنده و زِبر درونشان تحمیل میکنند؛ پسربچههای سرتراشیده و دختربچههای پریشانمویی که با انگشتهای کوچکشان، خطوط درس را روی کتابهای اشتراکیِ کهنه تعقیب میکنند، زیر آفتاب و روی زمین زمختی که چند متر آن طرفتر شخم میخورد و کشتزار میشود، امتحان میدهند و معصومانه، میان توجه به درس یا نگاه به دوربین تردید میکنند. اینها در کنار هم تصویر نامهربانی را میسازد که چندان با تصاویر تبلیغات انقلاب سفید هماهنگ و همراه نیست.
«توانا بود هر که دانا بود» در مقایسه با دیگر مجموعههای گلستان، نرم و ملایم است و با این حال همچنان میتواند بیننده را تکان بدهد که معیار او برای ثبت حقیقت همین بوده است: «من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی... میتوانی هویتات را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند.»
سایر عکسهای کاوه گلستان از مدرسههای روستایی ایران را در همشهری داستان شماره 6 (مهرماه 90) ببینید